شبهایم تاریک است. روزهایم تاریک است.
دقیقهها دلهرهآور و اضطرابآلود سپری میشوند
و من هر لحظه حس میکنم در آن چاه تاریک و مخوف فرود میروم.
اسمش را گذاشتهام چاه هرماس...
هرماس به معنای اهریمن نه به معنای شیر که سلطان جنگل است.
من سلطان نیستم.
انگار به ترمیناتور تبدیل شدهام.
یک نابودگر خودشکن...
من نابودگرِ خودم هستم
و روزی با این پاهایم در چاه هرماس سقوط میکنم.
به همین سادگی... کوتاه و روشن!
معصومه باقری
برشی از رمان