معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

آدمیزاد در زندگی‌اش باید بیش‌تر از هر چیزی یکنواخت و یکرنگ باشد.
یکرنگ بودن، عفاف یا جسور بودن نیست،
بلکه خودِ واقعی بودن است.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن سنگین» ثبت شده است

عاشقِ خودت باش!

#ایدئالیستی

 

خیلی زمان می‌برد تا آدمیزاد مفهومِ حقیقیِ عشق را کشف کند

و دنبالِ خوشبختی‌اش نه در انسان و مزارع و خانه‌های لوکس

و دخمه و بر فرازِ کهکشان‌ها، بلکه در درونِ خودش بگردد.

آدمیزاد بهتر است قبل از آنکه ببازد و بتازد و بنازد و

از یار و فراق و خواری سیلی بخورد،

شیرفهم شود که عشق چیزی جز دوست‌داشتنِ خویشتن نیست.

مفهومِ عشق درست همین عبارت است؛ ارزشِ خودت را بدانی!
هر شخصی که برایت بیش‌ از دیگران،

معتبر و متفاوت و تفکربرانگیز است،

یک روزی تو را به کیفر می‌رساند؛

اگر هیچ‌وقت ندانی که اعتبار و تفاوت و تفکرِ فریبنده‌ی او،

در ذهنِ ژرف و باشکوهِ تو بود نه وجودِ آن شخص. 
گاهی به همین سادگی در شناختِ عشق اشتباه می‌کنیم.

آدم‌های خُرده‌پا با ویژگی‌های عمومی بدونِ استعداد

و گرایش‌های چشم‌گیر؛ که شاید تنها شایستگی‌شان

این است که می‌توانند هم‌زمان افرادِ دیگری را نیز

همانندِ شما متعلّق به خود و وابسته کنند.
عشق عذابِ نامتناهی است.

مگر آن‌که یاد بگیری فقط دلباخته‌ی خودت باشی.
#معصومه_باقری

  • معصومه باقری

بی قیدی

#بی_قید

وقتی از دغل‌بازیِ ملک‌الموت دل‌سوخته‌ای و از بی‌ادبیِ جوان‌چغله‌ها ناامید می‌‌جوشی و جنین‌های مکرمه‌ را می‌بینی که تا خرخره مایعِ آمنیوتیکِ بی‌رنگ را می‌نوشند و یارانِ قدیمی از شوخ‌مستیِ افسون‌گران، رگِ پشتِ گوش‌شان به جنبش افتاده است، فعلا کفایت می‌کند به کرچ کردنِ دماغ و بالا انداختنِ جفت شانه‌ها بسنده کنی تا وقتِ دیگر...

#معصومه_باقری
#متن #کتاب
#بی_اعتنایی
#بی_تفاوتی
#لبخند #حقارت

  • معصومه باقری

هرماس

شب‌هایم تاریک است. روزهایم تاریک است.

دقیقه‌ها دلهره‌آور و اضطراب‌آلود سپری می‌شوند

و من هر لحظه حس می‌کنم در آن چاه تاریک و مخوف فرود می‌روم.

اسمش را گذاشته‌ام چاه هرماس...

هرماس به معنای اهریمن نه به معنای شیر که سلطان جنگل است.

من سلطان نیستم.

انگار به ترمیناتور تبدیل شده‌ام.

یک نابودگر خودشکن...

من نابودگرِ خودم هستم

و روزی با این پاهایم در چاه هرماس سقوط می‌کنم.

به همین سادگی... کوتاه و روشن!

معصومه باقری

برشی از رمان 

  • معصومه باقری

کاراکتر دوست

 

👇

گاهی بعضی آدم‌ها کاراکترِ دوست را برای ما بازی می‌کنند،
امّا جز تعارف‌های پیش‌پا‌افتاده و قربان صدقه‌های الکی 
هیچ نقشی را ایفا نمی‌کنند.
زندگی ما آدم‌ها پُر شده از دردِ بودنِ آدم‌هایی که هستند ولی نیستند.
اغلب آدم در پهنای یک مُشت آوارگی و بی‌کسی به خودش پناه می‌بَرَد.
انگار تازه یادش می‌آید هیچ‌کس به اندازه‌ی خودش هوای خودش را ندارد.
انگار تازه فهمیده در حصاری از تنهایی فقط می تواند به خودش تکیه بدهد.
به قول‌های الکی و گول‌زدن‌های تکراری حتی فکر هم نکند!
پشت سر ما مُدام وعده‌هایی شکسته می‌شوند که دیگر ساخته نمی‌شوند!
می‌خواهم برای خودم زندگی کنم.
همان‌طور که هیچ.کس برای من زندگی نمی‌کند!
من فقط خودم را دوست دارم.
و فقط به خودم تکیه می‌کنم،
و فقط وعده‌های خودم را قبول دارم.
لااقل خودم را فریب نمی‌دهم!
دوستیِ خودم با خودم واقعی‌ست!
این تنها چیزی است که این روزها به آن اطمینان دارم.

#معصومه_باقری

  • معصومه باقری