معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

آدمیزاد در زندگی‌اش باید بیش‌تر از هر چیزی یکنواخت و یکرنگ باشد.
یکرنگ بودن، عفاف یا جسور بودن نیست،
بلکه خودِ واقعی بودن است.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن عاشقانه» ثبت شده است

مکتوف

 

آدمیزاد ممکن است
میانِ یک قُشونِ فاتح و قدرتمند بایستد،
امّا دلش فقط برای یک نفر
از قصبه‌ای متروک و دوراُفتاده پَر بکشد
و چنان بسوزد و برنجد و چِلیکِ سینه‌اش تَرَک بردارد 
که جان و جَمادش مکتوف شود.

#معصومه_باقری 

 

  • معصومه باقری

غنودگی

چنان عقابِ وحشی و درنده‌ای

که مرغکی نحیف را در چنگال گرفته باشد،

خاموشی؛ جان و جَمادم را

در تملک خودش فراخوانده

و به غنودگی سرسپرده‌‌ام.

#معصومه_باقری

  • معصومه باقری

نسیان

 

 

احساساتِ واقعی هیچ‌وقت عوض نمی‌شوند؛

در نوسانِ عشق، در انتخابِ آدم‌ها، در چرخه‌ی دلتنگی.
رابطه‌های جدید شاید برای مدّتی کوتاه یا بلند مجذوب‌کننده به‌نظر برسند

و انسان را در بحران روحی ذوب کنند،

ولی هرگز ماندگار نیستند. فانی و شکننده‌اند. فراموش می‌شوند.
فقط احساساتِ واقعی هستند که پای‌کوبان در #مغز و #قلب می‌نشینند

و رها شدن از آن‌ها آدمیزاد را محو و نابود می‌کند.

#معصومه_باقری

  • معصومه باقری

عاشقِ خودت باش!

#ایدئالیستی

 

خیلی زمان می‌برد تا آدمیزاد مفهومِ حقیقیِ عشق را کشف کند

و دنبالِ خوشبختی‌اش نه در انسان و مزارع و خانه‌های لوکس

و دخمه و بر فرازِ کهکشان‌ها، بلکه در درونِ خودش بگردد.

آدمیزاد بهتر است قبل از آنکه ببازد و بتازد و بنازد و

از یار و فراق و خواری سیلی بخورد،

شیرفهم شود که عشق چیزی جز دوست‌داشتنِ خویشتن نیست.

مفهومِ عشق درست همین عبارت است؛ ارزشِ خودت را بدانی!
هر شخصی که برایت بیش‌ از دیگران،

معتبر و متفاوت و تفکربرانگیز است،

یک روزی تو را به کیفر می‌رساند؛

اگر هیچ‌وقت ندانی که اعتبار و تفاوت و تفکرِ فریبنده‌ی او،

در ذهنِ ژرف و باشکوهِ تو بود نه وجودِ آن شخص. 
گاهی به همین سادگی در شناختِ عشق اشتباه می‌کنیم.

آدم‌های خُرده‌پا با ویژگی‌های عمومی بدونِ استعداد

و گرایش‌های چشم‌گیر؛ که شاید تنها شایستگی‌شان

این است که می‌توانند هم‌زمان افرادِ دیگری را نیز

همانندِ شما متعلّق به خود و وابسته کنند.
عشق عذابِ نامتناهی است.

مگر آن‌که یاد بگیری فقط دلباخته‌ی خودت باشی.
#معصومه_باقری

  • معصومه باقری

زیستن در حقیقت

📚

 

هر چیزی رو توی ذهنت بزرگ کنی،

ازش برای خودت هیولا ساختی. 

هیولا ترس و لرز به دلت می‌ندازه. 

هیولا نمی‌ذاره روی اهدافت مترکز بشی و رشد کنی.

هیولا نمی‌ذاره انرژی‌ات 

و انگیزه‌ات رو روی آرمان‌هات معطوف کنی. 

من از تو یه هیولا ساختم. یه غولِ درشت 

و گُنده و شگفت‌انگیز که حجمِ مغز و

 فکرم رو انباشته بود.

#معصومه_باقری 

  • معصومه باقری

 

چطور از این خانه برایت بنویسم؟ چطور از پله‌های سرامیکی و همسایه‌ی قُت قُتو و خیابانِ شب‌زده و سوپرمارکت‌ِ خواب‌آلود و درخت‌های تناور این خیابان برایت حرف بزنم؟ هر بار که آدم‌ها بی‌تفاوت از کنارم رد می‌شوند، هر بار که با نایلونِ شیرپاکتی و پنیر لیقوان و مایعِ ظرفشویی از خیابان عبور می‌کنم، هر بار که صدای پرندگان را بر شاخسارِ درختانِ سال‌خورده می‌شنوم، هر لحظه که نفس می‌کشم، به تو فکر می‌کنم که آرامش یافته‌ای. دلم آرام می‌گیرد از این‌که تو آرام گرفته‌ای. هنوز هم دعا می‌کنم برایت. دعا می‌کنم به هر آنچه دوست داری برسی. دلم نمی‌خواهد بارِ دیگر برای بغض و اندوهت، تا مرزِ خفگی پیش بروم. چطور از این خانه و از این خیابان برایت بنویسم؟ هر مکانی، هر جایی که تو از آن دور باشی، تعریفِ جغرافیایی ندارد. شب، روز، ماه، سال، چطور از تاریخِ جایی که تو در آن‌جا نیستی حرف بزنم؟!

#معصومه_باقری

  • معصومه باقری

بی قیدی

#بی_قید

وقتی از دغل‌بازیِ ملک‌الموت دل‌سوخته‌ای و از بی‌ادبیِ جوان‌چغله‌ها ناامید می‌‌جوشی و جنین‌های مکرمه‌ را می‌بینی که تا خرخره مایعِ آمنیوتیکِ بی‌رنگ را می‌نوشند و یارانِ قدیمی از شوخ‌مستیِ افسون‌گران، رگِ پشتِ گوش‌شان به جنبش افتاده است، فعلا کفایت می‌کند به کرچ کردنِ دماغ و بالا انداختنِ جفت شانه‌ها بسنده کنی تا وقتِ دیگر...

#معصومه_باقری
#متن #کتاب
#بی_اعتنایی
#بی_تفاوتی
#لبخند #حقارت

  • معصومه باقری

حسرت

👇

مادر دست می‌برد زیر گلو و با نوک انگشتش برآمدگی

سطح گلویش را نشان می‌دهد: 
به این می‌گن حسرت. 
دلم نمی‌خواهد به او بگویم یک عمر با حسرت زندگی کرده‌ام

و دیگر از آن هراسی ندارم.

چه توی گلویم باشد چه توی قلبم.

اما پشیمان می‌شوم و هیچ نمی‌گویم.

چون می‌دانم اگر این حرف را بزنم؛

یک حسرت به حسرت‌های گلوی مادرم اضافه می‌کنم.

اصلا کدام مادر است که از اندوه فرزندش اندوهناک نشود؟

 

 

  • معصومه باقری