معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

آدمیزاد در زندگی‌اش باید بیش‌تر از هر چیزی یکنواخت و یکرنگ باشد.
یکرنگ بودن، عفاف یا جسور بودن نیست،
بلکه خودِ واقعی بودن است.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن دلتنگی» ثبت شده است

رنجیدگی

#رنجیدگی 

امان از وقتی که پای #دل گیر باشد. بغض در گلو پایین و بالا می‌رود و حل نمی‌شود. کارگرِ تراش‌کاری با تیغه‌ی الماس دستش را می‌خراشد و نمی‌فهمد. خراط با فرز پولکی و قلاویز به انگشتش شیار می‌زند و قطراتِ خون را نمی‌بیند. کاشی‌کار، چسبِ کاشیِ پودری را با اشتعالِ چشم‌های قرمزش، به ماله و کاردک و قاپک می‌چسباند و بر پوششِ دیواره می‌چپاند. 
آهنگر فلز گداخته را با انبرِ آهنی بر سندان می‌‌گذارد و پوستِ داغِ کَنده‌شده از آرنجش در گوشه‌ی قالبِ فلز چکش‌کاری می‌‌شود.
نعل‌بند، کفشِ آهنی را به سُم اسب می‌کوبد و در ازدحامِ شَک و دلهره، میخِ مسی در پای بی‌تابِ خودش فرو می‌رود و می‌لنگد.
نداف سوزنِ لحاف‌دوزی را در بندِ نُخستِ انگشتش فرو می‌کند و خونِ شتک‌زده بر ملحفه‌ی سفید، تمامِ دنیا را سُرخ و آتشین می‌کند. 
عطار گیاهِ اسطوخودوس را به جای میخک در ترازو می‌چیند و قلبِ زلالش تند تند می‌تپد.
امان از وقتی که با #دروغ دل را به بازی گیرند. #عشق شبیه بارانی بی‌رمق نم‌نم می‌بارد و قامتِ قُلدری‌اش را از دست می‌دهد. جوی باریک آب کنار خیابان‌های #دلتنگی روانه می‌شود و پای درخت‌های #نسیان می‌ریزد.
امان از وقتی که پای #دروغ گیر باشد. کلماتی فرومایه، خامِل، مثلِ موج؛ دولا، خمیده، دوپهلو. دل هوره می‌کند و اشکش می‌چکد. دل قد می‌کشد و حقیقتِ رقت‌انگیز را به خون‌جگر تاب می‌آورد. 
چقدر می‌توانی منتظر بمانی تا برایت رُخ بنمایاند و وسطِ پاتوکِ هجر تیغه بکشد و از رسوبِ شوریدگی در بزند و داخل بیاید؟!

#معصومه_باقری

عکس صفحه از ساناز ارجمند 

  • معصومه باقری

حال خوب آدمها

 

من وقتی به لحظه‌ی طلایی غروب نگاه می‌کنم

خورشید رو با دلم می‌بینم. با تمومِ احساسم.

لحظه‌ی طلایی غروب؛ یعنی در واقع زمانی که بی‌دلیل دلم می‌گیره.

توی زندگی‌م از بس خوبی کردم و

در جواب خوبی‌ها، بدی دیدم

دیگه بازیگر خوبی شدم!

عادت ندارم راه برم و بی‌دلیل غر بزنم

عادت ندارم اوقاتم رو تلخ کنم و ناسپاسی کنم

 ولی توی زندگی سیاه لشگر هم نیستم!

آدمی رسالت داره تا خوبی‌هاش رو با بقیه تقسیم کنه

تا دیگران هم بتونن زیباترین صحنه‌های دنیا رو ببینن!

توی بعضی سکانس‌ها خیلی دلم می‌گیره.

وقتی می‌بینم یه آدمی می‌دونه اشتباه کرده

 ولی با یه مُشت دروغ می‌خواد همه رو قانع کنه که حق با خودش بوده!

وقتی می‌بینم هر آدمی برای خودش قاضی می‌شه و پرونده می‌نویسه 

واقعا آزرده‌خاطر می‌شم!

ولی باز هم ته دلم امید دارم.

 یه امید زیبا و روشن به اسم: نگاهِ خداوند.

خدایی که هیچ‌وقت تنهام نمی‌ذاره و همیشه پُشتم بوده.

*حال خوب* ویروسیه!

و می‌تونه به بقیه سرایت کنه!

من منتظرم یه نفر بیاد و حال خوبش رو به من منتقل کنه.

همیشه قرار نیست مطلقا یه آدم عادی روی کره‌ی زمین باشیم 

گاهی فقط می‌تونیم یه آدم خوب باشیم

یه آدم بزرگ!

یک...

دو...

سه...

شروع کن!

#معصومه_باقری

 

  • معصومه باقری

دلتنگی مبهم

 

هر چقدر هم که خودت را به بی‌خیالی بزنی

هر چقدر هم که به خودت بگویی اهمیتی ندارد

باز شب‌ها وقتی ساعت از دوازده بگذرد،

مغزت کار نمی.کند

حتی وسط خنده‌هایت

حتی در اوج شلوغی‌هایت

دست‌هایت

دست‌هایش

را

کم

دارد...

#معصومه_باقری

 

  • معصومه باقری

احساس تلخ

با احساس تلخی که عکس منتقل می‌‌کند ؛ کاری ندارم.
با موهای بسته شدہ بر فرق سرش هم کاری ندارم.
با این لباس بافتنی و خوشرنگ در ظهر گرم و آفتابی هم کاری ندارم.
با نیمرخ عکس هم هیچ کاری ندارم.
روی صحبت من با آن چشم‌هایی است
که دارند با دیوارهای اتاق حرف می‌زنند
نمی‌دانم این چشم‌ها چرا ساکت نمی‌شوند؟
این چشم‌ها دارند می‌گویند روی دوستی آدم‌ها دیگر حساب باز نکن!!
این چشم‌ها دارند می‌گویند عشق دیگر برای من رنگی ندارد.
این چشم‌ها دارند می‌گویند دیگر نمی‌شود روی دیوارها درخت آلبالو کشید.
دیگر نمی‌شود نیلوفر و شمعدانی کشید.
اصلا برویم سر اصل مطلب؛
ما آدم‌ها گاهی یادمان می‌رود موقع وارد شدن
به حریم خصوصی دیگران در بزنیم 
حتی توجه نمی‌کنیم بعضی مسائل شاید خیلی خصوصی بوده
و ربطی به ما نداشته باشند.
بسیار سادہ از کنار رفتارها و حرف‌های خودمان می‌گذریم
ولی در مقابل دیگران بهترین قاضی دنیا هستیم.
دلم می‌سوزد وقتی می‌بینم
دنیایی که می‌توانست پُر از رنگ و شادی باشد
 دنیایی تاریک و غمگین شدہ که  آدم‌هایش
 ناخواسته از شادی فاصله گرفته‌اند!
هر روز که از خواب بیدار می‌شوی با یک خبر بد مواجه می‌شوی.
 با یک اتفاق تلخ ؛ با یک حرف ناخوشایند.
هر روز با مشتی دروغ و دروغ و دروغ!!
زندگی ما آدم‌ها همین‌قدر کسل‌آور است.
نمی‌دانم چرا خدا می‌دانست بعضی آدم‌هایش چقدر بی‌رحم
هستند ولی باز هم خلق‌شان کرد؟!
 
#معصومه_باقری
 
 
 
  • معصومه باقری