معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

آدمیزاد در زندگی‌اش باید بیش‌تر از هر چیزی یکنواخت و یکرنگ باشد.
یکرنگ بودن، عفاف یا جسور بودن نیست،
بلکه خودِ واقعی بودن است.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دمنوش» ثبت شده است

دل گرفته

 

دلم گرفته بود. شال و کلاهم را پوشیدم

و بیرون رفتم. هوا کمی سرد بود.

هوس کردم یک فنجان قهوہ‌ی موکا با کیک شکلاتی بخورم.

جای دنج و آرامی نشستم. کافه هم یک آهنگ کذایی پخش می‌کرد...

حس عجیبی داشتم...

چشم‌هایم جز احساساتم هیچ‌چیزی نمی‌دید.

احساساتی که رو به زوال بودند.

این روزها هر کسی به من فحش دادہ،

 هر کسی بد نگاهم کردہ،

هر کسی اوقاتم را تلخ کردہ،

من نگاهش کرده‌ام

 و لبخندی به پهنای صورتم تحویلش داده‌ام.

آن‌قدر در برابرِ خوبی‌هایم،

ناسپاسی و بدی‌های بی‌مفهوم دیده‌ام

که در کادرِ شکنجه جا نمی‌شوم!

ولی نیامده‌ام این‌جا که این حرف‌ها را بزنم.

آمده‌ام که از احساساتم بنویسم.

یک‌ وقت‌هایی یار قدیمی با تمام جذابیتش

تو را محو خودش می‌کند

 و صدایش تمام دنیایت می‌شود.

من همان دختر بچّه‌ی رویایی با موهای بافته‌شدہ بودم

که حتی نمی‌توانی درک کنی چطور می‌توانم رو‌به‌رویت بنشینم،

رو‌به‌روی تو که وقتی می‌بینمت دست و پای دلم را گم می‌کنم.

مدّتی که نبودی به کافه می‌رفتم تا قهوہ بنوشم.

قهوہ‌ی موکا با کیک شکلاتی...

تنها می‌نشستم و احساس می‌کردم چشم‌هایم هم

مشغول تولید اشک از شعله‌ی اندوهند...

تنها بودم امّا فکر تو هم بود.

فکر تو که مرا از میان سیاہ‌چاله‌های تنهایی و خیالات ملال‌آور نجات می‌داد.

من بودم و تنهایی بود و اندوہ تو...

اندوهی که هیچ‌وقت پایانی ندارد.

 

#معصومه_باقری

 

  • معصومه باقری

خیلی وقت است روزهایم گوگردی شده‌اند،

یعنی نه خوب، نه بد، یعنی یکنواخت، سرد ، کسل‌آور

دوست دارم یک اتفاق باورنکردنی بیفتد؛ ولو چرندیات و خزعلبات

یک قصه‌ی جدیدی بنویسم ولو خیالی و سبک‌مایه و کم‌مغز

با یک آدمِ جدید آشنا شوم ولی غریبه و ناشناس

گاهی با یک آدمِ بیگانه آشنا می‌شوم که بسیار جذاب است.

آدمی  که نقاط مشترکی با هم داریم و

من اسم او را بهار نارنج می‌گذارم.

بعضی‌آدم‌ها خیلی شبیه به دمنوش‌های نشاط‌آور هستند؛

مثل دمنوش‌های بهارنارنج، دمنوش‌های بابونه، چای به لیمو، چای آلبالو...

من این‌جور آدم‌ها را بیش‌تر دوست دارم.

آدم‌هایی که شبیه دمنوش به تو آرامش و نشاط می‌دهند

 و این روزهای گوگردی را شاد و سرمست می‌کنند.

وقتی ساعت‌ها با این آدم‌ها قدم بزنی، ساعت‌ها حرف بزنی،

حتی متوجه گذشت زمان هم نمی‌شوی!

اما بعضی دیگر از آدم‌ها هستند که با قضاوت‌های نا‌به‌جا

و ایدئولوژی‌های تکراری‌شان حالل دلت را ویران می‌کنند

آن‌ها آدم‌هایی هستند که وقتی ما شاد هستیم، غمگین می‌شوند

و وقتی ما غمگین هستیم، چشمان‌شان برق می‌زند.

این‌جور آدم‌ها روزهای‌مان را کدر می‌کنند،

 مثل آینه‌‌ی حمام بعد از گرفتن دوش آب گرم...

باید از آن‌ها دوری کرد...

وگرنه مثل یه عکس سیاہ و سفید که حتی لبخندش تلخ است

 خوشی‌های‌مان رنگ می‌بازد و روزهای‌مان را کدر می‌کنند!

#معصومه_باقری

 

  • معصومه باقری