.
انشراح یعنی همین. یعنی همین لحظاتِ خفقانآور که باید دل را از قفسِ غصه برهانی، امّا قفل و زنجیر نمیگشاید. یعنی همین لحظات که بدونِ قشون و سرباز و ظَهیر، مقابلِ قراولانِ غصه قامت خم میکنی و ابرهای سُرخ مثلِ لختههای خون بر جناقِ سینهات میچسبند. یعنی همین لحظه که غصه زُقزُقکنان در رگ و ریشهات میپیچد و همانندِ تیغِ کوچکی در کفشات گیر میکند. بیتاب و ناشکیب میشوی تا زمانی که تیغ را از پای دربیاوری. تیزیِ تیغ قبل از آنکه پایت را زخم کند، روح و ذهنت را میشکافد.
دلِ آدمیزاد همینطور است. شبیه چراغ نفتیِ والور بدونِ نفت و فتیله گرم نمیشود. دستفروشان، کارگران، دلالان، چرخیها، کودکان کار و پیکهای موتوری هیچکدام #انشراح نمیفروشند.
هذیان و یاوه مثلِ همان تیغِ کوچک میماند لابهلای روح و ذهنت.
همانندِ دستی سنگین چالکوار میکوبد به جمجمهات و گیجات میکند.
میدانی رفیق...
کلیدِ انشراح در #رهایی است.
برای آدمِ اسیر، نه گُسستن از پیمانش مباح است، نه اِنتِما به میثاقاش.
نه اندوهی غُنوده میشود، نه ارتقابی برای دلگشایی و انشراح...
#معصومه_باقری
- ۰۱/۱۲/۰۶