معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

فقط کسانی از آدم دور می‌شوند که نزدیک بوده‌اند.

معصومه باقری

آدمیزاد در زندگی‌اش باید بیش‌تر از هر چیزی یکنواخت و یکرنگ باشد.
یکرنگ بودن، عفاف یا جسور بودن نیست،
بلکه خودِ واقعی بودن است.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

خودت باش

 

👇
یک وقت‌هایی باید به صورتش نگاه کنی و بگویی:
به جهنم که دوست نداری!
باید نگاهش نکنی و بی‌تفاوت بگذری و توی دلت بگویی:
به جهنم که دوست نداری!
بی‌رحمی نیست. خشونت نیست. واقعیتِ محض است. 
خیال‌پردازی تجلی یک دیدگاهِ بازنماییِ ذهنی به واقعیت است. آدم از رویا و تفکر می‌تواند به حقیقت برسد.
نگذار رویاها و خیال‌پردازی‌هایت به دستِ آدم‌هایی تلف شوند که حتی بهترین نسخه‌ی تو را هم دوست ندارند.
بازنماییِ ذهنی امکانِ نمایش چیزهایی را که هرگز تجربه نشده‌اند و همچنین چیزهایی را که وجود ندارند برای ما امکان‌پذیر می‌کند. تصور کنید به جزیره‌ای دورافتاده که قبلاً هرگز آن را ندیده‌اید، سفر کرده یا اینکه سه تا چشم زیرِ پیشانی‌تان دارید. این اتفاقات هرگز رخ نداده‌اند و حقیقی نیستند. امّا تصویرسازی ذهنی‌تان به شما این امکان را می‌دهد که تصورشان کنید. 
این دیدگاه فقط در اندیشه و فلسفه رخ نمی‌دهد. بلکه آدم‌هایی هستند که آن‌ها را نمی‌شناسید، ولی می‌خواهند بر روح و احساسِ شما خطِ نفرت بکشند.
یک‌وقت‌هایی باید فقط نگاهش کنی و بگویی:
به جهنم که دوست نداری!

#معصومه_باقری
#خودت_باش

  • معصومه باقری

زخمه

 

👇
مِضراب مترادفِ زخمه است. مترادفِ شکافه. ابزاری است که برای نواختنِ ساز استفاده می‌شود. صداهایی که می‌شنویم می‌توانند ما را به بهشت برسانند یا به تاریکی و هپروت پرتاب کنند. خاطرات و آدم‌ها زخمه‌های کسل‌آور و خواب‌آلودِ سازهای زندگی ما هستند. 
آخرش یک روزی این داستان تکراری می‌شود و به حباب‌های کوچکی متصل می‌شویم که به دستِ آدم‌هایی غریب و طاقت‌فرسا ترکیده می‌شوند.
تنهایی، تنهایی، تنهایی...
زخمه‌های باشکوهِ تنهایی زیباترین سازِ دنیا را می‌نوازند.
تو چه می‌دانی حلاوتِ تنهایی چقدر ابهت دارد.
تنهایی انار است. زنبقِ مرمری است. مخمل است.
تنهایی بهشت است. سفید و زرد مثلِ بوی نرگسی‌ها.

#معصومه_باقری
#تنهایی
#زخمه
#آدمها
#کلمات_حرف_میزنند

  • معصومه باقری

زنان قوی

 

👇
وقتی زن‌ها در مدارِ تاریخ قرار می‌گیرند، تحولاتِ جدیدی در این منظومه رقم می‌خورد.
در داستان‌های تاریخی زن‌های شجاع و قدرتمند، پشتِ شوهران‌شان می‌ایستادند و با زبانِ تیز و برنده و لحنِ کوبنده و صدای محکم و آشکار از حقِ خودشان دفاع می‌کردند تا صدای‌شان از صدای دشمن بلندتر باشد. 
نقشِ زنان در داستان‌های تاریخی منحصر به فرد و یکتاست و هر کدام تاثیرهای متفاوتی در تاریخ داشته‌اند.
زنان از محافظان نمی‌ترسیدند و خودشان با پادشاه از بحران‌ها و مشکلاتِ اقتصادی سخن می‌گفتند. زنان با شهامت و بی‌باک به میدان می‌آمدند و همواره عهده‌دار مسئولیت‌های مهّمی در عرصه‌ی مقاومت بوده‌اند.
زنانی که به هویت و فردیت رسیده‌اند، آن‌قدر شجاع هستند که سرپای خودشان بایستند و دستِ دیگران را هم بگیرند. بی‌اغراق جهان در دستِ زنانِ قوی است تا رویاهای خود را بسازند و جامعه‌ای فرهیخته را پرورش بدهند. 

📚 زنانِ قوی کتاب می‌خوانند، آگاهانه می‌اندیشند، تصمیم می‌گیرند و انتخاب می‌کنند. 

📚 زنانِ قوی استقلالِ فکری دارند و هنرهای‌شان را شکوفا می‌کنند.

📚 زنانِ قوی به دیگران احترام می‌گذارند و با نظراتِ بی‌منطق و اجباری دیگران را مجبور به انجامِ خواسته‌های‌شان نمی‌کنند.

📚 زنانِ قوی، فقط یک مادرِ خوب یا یک همسرِ نمونه نیستند، بلکه خودشان را در اولویت قرار می‌دهند.

📚 زنانِ قوی زنانِ دیگر را نمی‌کوبند و پشتِ سرشان بدگویی نمی‌کنند.

📚 زنانِ قوی از حاشیه و دامن زدن به تخریبِ دیگران دوری می‌کنند و به موضوع‌های مهّم و اساسیِ زندگیِ خود می‌پردازند.

📚 زنانِ قوی منتظرِ تایید یا تحسینِ دیگران نیستند و توقعی از هیچ‌کسی ندارند.

📚 زنانِ قوی در رشدِ شخصی و درکِ پیرامونِ خود تلاش می‌کنند و قدرتِ پذیرشِ آسیب‌‌پذیری را دارند.

📚 زنانِ قوی به خود و خانواده‌شان عشق را هدیه می‌دهند، امّا عشقِ زیادی به تنهایی دارند و برای تکمیل شدن و ایستادن احتیاجی به کسی ندارند.

#معصومه_باقری
#زنان_قوی

  • معصومه باقری

هنگام دیدار

 

👇
گفت دیدی می‌توانی. دیدی سخت نیست.

گفت خیلی محکم شدی. این محکم شدن از تو بعید بود،

ولی توانستی. گفت دیدی حرف‌هایم دروغ نبود.

از همان اولش هم دور بودی و یکدندگی در تو قد کشید

و رشد کرد و بزرگ شد. 
رفته بودی هواخوری، گوشواره‌ای بخری،

قهوه‌ای بنوشی، کتابی بخوانی و کافه‌ی جدیدی

را توی کوچه‌های تنگ و باریک و خاموش کشف کنی.
انگار سال‌ها بود در حالِ رفتن بودی و خودت نمی‌دانستی!
گفت به خودت می‌آیی و می‌بینی من همه‌جا با تو هستم.
گفت زندگیِ تو از این به بعد همین‌جور است.

همین‌جور که خودت را دوواحد ببینی در همهمه

و شلوغی‌های شهر، در خیابان‌ها، کافه‌ها، حتا در سکوتِ خانه.
گفت هر جا بروی فرقی ندارد. قلبِ تو تا قیامت

تنهایم نمی‌گذارد. گفت آمدم که همین را بگویم.

سرت سلامت. الباقی لدی التلاقی.
باقی برای هنگامِ دیدار...

  • معصومه باقری

ماهی کوچک

👇
من ماهی کوچکی بودم که در اعماقِ اقیانوس گم شده بود.
تو مرا بزرگ کردی.
نگاهم نکردی و من رشد کردم.
تنهایم گذاشتی و من خودم را پیدا کردم.
حرف‌هایم را به تمسخر گرفتی و من جدّی‌تر شدم.
دستم را نگرفتی و من سر پای خودم ایستادم.
لبخند نزدی و من روی مسائلِ مهّم‌تری تمرکز کردم.
تو مرا کوچک شمردی و من بزرگ شدم و قد کشیدم.
این ماهیِ کوچک را نادیده گرفتی

و بااعتماد‌به‌نفسِ بیش‌تری به راهش ادامه داد.
حالا دیگر این ماهی کوچک نیست

و با لبخندِ غرورآمیزش تنهایی را آموخته است.
تو چه می‌دانی حلاوتِ تنهایی چقدر ابهت دارد.


#معصومه_باقری
#ماهی

  • معصومه باقری

مرثیه

 

👇
برخی آدم‌ها توی زندگی ما هستند که جای همه را می‌گیرند،

امّا هیچ‌کس نمی‌تواند جای آن‌ها بگیرد.
مرثیه را ساخته‌اند برای آدم‌هایی که می‌روند و هیچ‌وقت نمی‌آیند. 
برای این‌که در سینه‌ات مرثیه‌وار بخوانی و بدانی که حضورش محال است.
مثل زمانی که لباست لای در گیر می‌کند، می‌ترسی پارچه را

بکشی پاره شود و اگر نکشی خلاص نمی‌شوی و

نمی‌توانی عقب بروی. ترجیح می‌دهی که

پارچه‌ی لباست تَرک بخورد، سوراخ شود،

چروکیده شود، امّا رها شوی. آزاد باشی.

هیچ‌چیز مثل آزادی شادی‌آور نیست. 
پدیده‌ی عشق همان آزادی است. حاضری قلبت بشکند

و دلت بگیرد، امّا عشق را در پستوی دلت

نگه داری و قلبت برایش عاشقانه بتپد.
مرثیه را ساخته‌اند برای رهایی...

برای عشق‌هایی که قیدش را زده‌ای

و مُشتت را در هوا رها کرده‌ای تا تمامش کنی.

#معصومه_باقری
#رمان

  • معصومه باقری

 

👇
سال‌های دور، وقتی شخصی، کسی را می‌آزرد،

یا به او زخم می‌زد، یا روحش را می‌خراشید،

یا آجرهای غرورش را یکی‌یکی می‌کشید بیرون تا ویران شود،

آواره شود، از پا بیفتد، بعد از مدّتی کوتاه یا طولانی عذاب‌وجدان می‌گرفت. 
حالا زمان عوض شده. آدم‌ها تیشه می‌زنند و ریشه‌کَن می‌کنند

و می‌سوزانند و به فکرِ آن روحِ زخمی نیستند که چه کسی

مرهم بر زخم‌شان می‌بندد، مثلِ زالو خونش را می‌مکند و

حتا به ذهنش‌شان خطور نمی‌کند که هر زخمی بزنند،

روزی همان زخم را خواهند خورد.
در نهایت آشوبی به‌پا می‌کنند و مهملاتی درباره‌ی

زهرِ عذاب‌وجدان می‌بافند و همه‌چیز را جمع‌‌و‌جور می‌کنند.

مثل توده‌ی یخ. مثلِ به‌جهنم، مثلِ بی‌خیال، به درک!
دنیای کوچکی است.
اتفاق‌های ناخوشایند می‌چرخند و می‌چرخند

و می‌چرخند و ما را پیدا می‌کنند.
من همان ساختمانِ فروپاشیده‌ام در کُنجِ خیابانی ناآشنا

که هیچ‌کس مرهم بر زخمم نبست. با این صورتِ خراشیده

و آهِ سنگین و بغضِ گلو و مُشتِ گره‌زده و دو تا چشمِ خیسِ منتظر...
مرا به جا می‌آوری؟

#معصومه_باقری
#مرا_به_جا_می_آوری؟

  • معصومه باقری

 

👇
دنبالِ بهانه نباش.
بهانه‌ آوردن را متوقف کن!
بگذار آینده‌ی تابناکِ تو به دستِ خودت باشد نه تصمیم‌های دیگران.
اگر استادم آن کمک را می‌کرد، الان کارنامه‌ی درخشانی در مدرک‌ام بود.
اگر دوستم با من راه می‌آمد، حالا اوضاعِ بهتری داشتم.
اگر جایزه‌ی بهترین اثر را دریافت می‌کردم،

حتما جایگاهِ ویژه‌ای در جامعه داشتم.
اگر پدرم مطابق با ارزش‌هایم رفتار می‌کرد،

حالا تصمیماتِ شگفت‌انگیزی برای زندگی‌ام می‌گرفتم.
هیچ‌وقت فراموش نکن که مسئولیتِ زندگی‌ات به گردنِ توست!
هنرت را با کلمات نشان بده، با شعرها، کتاب‌ها،

سفال‌ها، نقاشی‌ها، شمع‌ها، موسیقی و...
این استعدادِ درونیِ توست که به مردمِ زمانه

نشان می‌دهد چقدر قوی هستی.
تا به‌حال هیچ‌کس به خاطرِ یک جایزه، یک تندیس،

یک مدال یا عنوان، محبوب و هنرمند نشده است.
آدم‌ها دوست دارند ببینند. از شنیدن‌ خسته‌اند.

می‌خواهند خودشان ببینند و باور کنند. بشناسند و کشف کنند.‌ 
درختِ هایپریِن با چوبِ سُرخ‌اش بلندترین درختِ جهان است

که در کالیفرنیا میانِ درختانِ هلیوس و ایکاروس

به‌صورت مخفی و پنهانی زندگی می‌کند.
امّا بارها دیده‌اید که آدم‌ها درختِ کاج و سیب و گیلاس

را به هایپریِن ترجیح داده‌اند.
دنبالِ بهانه نباش. هر بار در زندگی‌ات زخم خوردی،

خودت مرهم باش. هربار زمینت زدند،

دست به دیوارِ غرورت بگیر و بلند شو. هر بار توطئه چیدند،

از مسیرِ دیگری به راهت ادامه بده. هر وقت مقام،

عنوان، جایزه و تقدیر را از دست دادی،

هنرت را به شکلِ دیگری نمایان کن.

تنها راهی که باعث می‌شود سر پا بایستی همین است؛
بهانه آوردن را متوقف کن!

#معصومه_باقری
#بهانه_آوردن_را_متوقف_کن

 

  • معصومه باقری