هیچوقت به زانو درنیامدم. هیچوقت از پا نیفتادم.
هیچوقت مهلت ندادم رشکین و شورچشم
از هزیمت و خُردشدنم به عشرت و ابتهاج برسند.
من همینطور بار آمدم؛ میان ستیزهای مکرر بعد از گردن نهادن.
میان مبارزههای مداوم پس از تسلیم شدن.
#کیمیا_باقری
هیچوقت به زانو درنیامدم. هیچوقت از پا نیفتادم.
هیچوقت مهلت ندادم رشکین و شورچشم
از هزیمت و خُردشدنم به عشرت و ابتهاج برسند.
من همینطور بار آمدم؛ میان ستیزهای مکرر بعد از گردن نهادن.
میان مبارزههای مداوم پس از تسلیم شدن.
#کیمیا_باقری
چنان عقابِ وحشی و درندهای
که مرغکی نحیف را در چنگال گرفته باشد،
خاموشی؛ جان و جَمادم را
در تملک خودش فراخوانده
و به غنودگی سرسپردهام.
#معصومه_باقری
احساساتِ واقعی هیچوقت عوض نمیشوند؛
در نوسانِ عشق، در انتخابِ آدمها، در چرخهی دلتنگی.
رابطههای جدید شاید برای مدّتی کوتاه یا بلند مجذوبکننده بهنظر برسند
و انسان را در بحران روحی ذوب کنند،
ولی هرگز ماندگار نیستند. فانی و شکنندهاند. فراموش میشوند.
فقط احساساتِ واقعی هستند که پایکوبان در #مغز و #قلب مینشینند
و رها شدن از آنها آدمیزاد را محو و نابود میکند.
#معصومه_باقری