
👇
هر انسان در وجودش نیروی غالبِ درونی دارد که بهواسطهی آن
خودش را به احساساتِ تمام نشدنی و
گفتارهای خوشایندِ کسی وابسته میسازد.
برخی عقیده دارند که وابستگی بهایی گزاف دارد
و چیزی جز بیهودگی و ناامیدی در آن نیست.
انسان حتی اگر مجبور شود تا هزار سال زندگی کند،
ترجیح میدهد که آرزوهای از دست رفتهاش را دنبال کند
تا به معنای مطلقِ آزادی برسد.
عشق همان حسی است که انسان را آزادی میبخشد.
انسان اگر در بندِ کسی نخجیر شود؛ به آزادی خواهد رسید.
ولی اگر مهجور و تنها و متروک گردد، حس میکند که تمامِ کلمهها
بیهوده بودهاند و در پراکندگیِ تودهی کلمات
سرگردان و رها باقی میماند.
یک نوع رهایی که شخصی را به حالِ خودش واگذاشتهاند
و این احساسِ تلخ و خفقان آور، از هزاران اسارت برایش بدتر است.
معصومه باقری