
من نمیخواهم از جنگ بنویسم
یا از خمپاره و مسلسل
یا از
سوختهای فسیلی، و نفت، و گاز
من رنج را در کلمات میبینم
این کلمات هستند که شلیک میکنند
واژهها و جملهها هستند که خونریزی مغزی میآورند
این روزها
جنگ با تفنگ و گلوله نیست
وقتی تو را از حقِ مسلم خودت
از تواناییهایت
از انرژی هستهای
از منابع سوخت و برنامههای بزرگ
ممنوع کنند
یک نوع جنگِ تلخ است.
مگر کُشتنِ آدمها فقط با اسلحه صورت میگیرد؟
همین که روحِ دانشمندی را بکُشی
و نگذاری
به انرژی هستهای
و هدفهای بزرگش
دست پیدا کند
او را کُشتهای
و این از هر چیزی تلختر است.
اتمها، پروتنها، نوترونها
چراغهای برقی، زیردریاییها
همهچیز از انرژی هستهای سرچشمه دارد.
و سرچشمهی انرژی هستهای
نیرویی است که در اتمها وجود دارد.
ما نمیگذاریم همهچیز از بین برود
اجازه نمیدهیم این انرژی واقعی را از ما بگیرند.
آنها میخواهند
امیدها و آرزوهای ما
همانند ستارگانِ پیری منفجر شده
و ذرههایشان در کهکشان پراکنده شوند.
ما عقب نمیکشیم
از این ذرههای ریز
لابهلای صخرههای سیارهها
اورانیوم میسازیم...
آگاهی و دانش
عنصرِ جداییناپذیر ما مردم است.
من نمیخواهم از
ذغال سنگ، کربن، گوگرد و ذخایر گازی چیزی بنویسم
چون ایرانِ من
وطنِ من...
اولین کشور در ذخایر گازی است.
من میخواهم سکوت کنم
تا کلماتم فریاد بکشند
این واژههای زنده داد بزنند؛
انرژی هستهای
حق مسلم ماست!
صدای مرا بشنوید.
من در کلماتم مدفون شدهام...
#معصومه_باقری