
به زخمهام نگاه میکنم که چطوری رنگ عوض کردن
و قرمز و سیاه شدن.
التهاب هیپودرم هموزنِ خاطرهی بعضی آدمها میتونه
کاری کنه که زخم سر باز کنه.
من هر روز زخمم رو پانسمان میکنم
ولی خراشی که ازش مونده بدجور باعث میشه
گوشههای دلم از جا کَنده بشه.
صدای پای رفتنت، هنوز روی زخمِ دلم مونده
حتی اگه هر روز پانسمانش رو عوض کنم.
وقتی از پلهها بالا میرم به کفشهام نگاه میکنم
و قدمهام رو میشمارم.
هر بار این اتفاق میفته
یه قدم به خاطرههات عقبنشینی میکنم.
وقتی به خودم میآم که میبینم چند قدم پای پیاده
به کفشهام بدهکارم.
و تو به زخمهای دل من یه عمر بوسه بدهکاری!
مثل بوسهای که مادر آروم روی خراشِ دست کودکش میزنه.
از همون جنس...
از همون رنگ...
#معصومه_باقری