من وقتی به لحظهی طلایی غروب نگاه میکنم
خورشید رو با دلم میبینم. با تمومِ احساسم.
لحظهی طلایی غروب؛ یعنی در واقع زمانی که بیدلیل دلم میگیره.
توی زندگیم از بس خوبی کردم و
در جواب خوبیها، بدی دیدم
دیگه بازیگر خوبی شدم!
عادت ندارم راه برم و بیدلیل غر بزنم
عادت ندارم اوقاتم رو تلخ کنم و ناسپاسی کنم
ولی توی زندگی سیاه لشگر هم نیستم!
آدمی رسالت داره تا خوبیهاش رو با بقیه تقسیم کنه
تا دیگران هم بتونن زیباترین صحنههای دنیا رو ببینن!
توی بعضی سکانسها خیلی دلم میگیره.
وقتی میبینم یه آدمی میدونه اشتباه کرده
ولی با یه مُشت دروغ میخواد همه رو قانع کنه که حق با خودش بوده!
وقتی میبینم هر آدمی برای خودش قاضی میشه و پرونده مینویسه
واقعا آزردهخاطر میشم!
ولی باز هم ته دلم امید دارم.
یه امید زیبا و روشن به اسم: نگاهِ خداوند.
خدایی که هیچوقت تنهام نمیذاره و همیشه پُشتم بوده.
*حال خوب* ویروسیه!
و میتونه به بقیه سرایت کنه!
من منتظرم یه نفر بیاد و حال خوبش رو به من منتقل کنه.
همیشه قرار نیست مطلقا یه آدم عادی روی کرهی زمین باشیم
گاهی فقط میتونیم یه آدم خوب باشیم
یه آدم بزرگ!
یک...
دو...
سه...
شروع کن!
#معصومه_باقری