👇
چقدر از انتخابهایی که در زندگی میکنی پشیمانی؟ اثر انگشتت پای کدام کاغذهاست که دلت رضا نمیشد جوهر بگیرد؟ جبر و ضرورت در چه قالب و تصویری انگشتِ رنگیات را روی سرنوشتی ناخواسته تثبیت کرد؟ پای کاغذ اردو؟ پای رضایتنامهی مدرسه؟ پای سند ازدواج؟ پای کاغذبازیهای اداری؟ پای قراردادهای کاری؟
پای مُهر انتخابات؟ پای شناسنامهی المثنی؟ پای برگهی طلاقِ بائن یا توافقی؟
در کدام کافه قهوه خوردهای که عطر و مزهاش به ذائقهات خوش نیامد؟ سر میزِ کدام آشنا یا بیگانه چیزی خوردهای که اختلالاتِ چشایی به جانت انداخت؟ توی کدام جشنِ تولّد یا عروسی مجبور شدی لبخند بزنی امّا دلت آنجا نبود؟ معنای جبر همین است. پیچیده و اشتباهبرانگیز. تحتفشار قرار گرفتن با تئوریِ انتخاب فرق دارد. گاهی ما به اشتباه چیزی را انتخاب میکنیم که فقط پریشانی بههمراه دارد. انتخاب با اجبار داستانِ دیگریست...
علّتِ اصلیِ نارضایتی و ناخشنودیِ انسانها همین انتخابهاست. اکثرِ انسانها رفتارهایشان را خودشان انتخاب میکنند و کنترلِ بیرونی در مقابلشان محکوم به شکست است. امّا گاهی کنترلِ خویش از دستِ آدمیزاد خارج میشود و ناخواسته کارهایی را میکند که نتیجهای جز ناخشنودی ندارد.
همانطور که تمام کمالات و فضائلِ انسان در پرتوِ خودشناسی حاصل میشود؛ نقشِ ترحیبِ ساختار، سرشت، قریحه و تمنای بشر در رسالتِ انتخابهایش خنثی نیست.
گاهی مجبوریم وانمود کنیم که حوصلهی تعاملات اجباری و رضایتهای زورکی را در انرژیِ روزانهمان داریم. به همین شکل لذّتِ روز و بهرهی اندیشه از وجودمان پَر میکشد و انتخابهایی در دایرهی سرنوشتمان میچسبد که از بوی ناگرفتهی کشک و پشماش به گلولههای سربی در حدقهی دیده پناه میبریم.
#معصومه_باقری